عشق تلخ سعید و پروین
برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

 

من چقد خوشبختم که به او دل دادم



بی هراس و تردید ، باورش می دارم



چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد



گله هایی می کرد که توانم کم کرد



دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد



که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد



آن همه شادابی ، از وجودش دست شست



نا امیدی و درد ، روح او را آشفت



گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی



حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی



یعنی او تا این حد به دل من دل بست



که به روی هر کس راه عشقش را بست



حاصل این دوری ، باور قلبم بود



قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

نیمکت کنار فواره ی نور


یه بهونه واسه از تو گفتنه


جای خالی تو گریه آوره


مرگ لحظه های شیرین منه


یادته به روی اون نیمکتمون


از تو واژه ها غمو خط می زدیم


دست من به دور گردن تو بود


وقتی که تکیه به نیمکت می زدیم

دورمون پرنده ها بودن و عشق


با نگاه من و تو یکی می شد


من می خواستم با تو پرواز کنمو


برسم به عاشقی اما نشد


دورمون پرنده ها بودن و عشق


با نگاه من و تو یکی می شد


من می خواستم با تو پرواز کنمو


برسم به عاشقی اما .... نشد



یه سبد خاطره داره یاد تو


وقتی که تنها رو نیمکت می شینم


شکر رویا که هنووزم می تونم


توی رویا روی ماهتو ببینم


از خدا می خوام که عطر دلخوشی


هر جا باشی به مشامت برسه


ممنونم از شب رویا که بازم


وقت دلتنگی به دادم می رسه



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       
برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــــد !

بــعـضی از عـهـدهــا را روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم

حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد

شـکـسـتَنـشـان یـک آدم را مـی شـکند !!

 

 

 

 

http://s3.picofile.com/file/7466772575/be_tekrar_khaham_goft.jpg

http://s1.picofile.com/file/7470845371/ye_ashegham.jpg



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       
من یقین دارم که برگ ، کاین چنین خود را رها کردست در آغوش باد ، فارغ است از یاد مرگ ! آدمی هم مثل برگ ، می تواند زیست بی تشویش مرگ ، گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ، می تواند یافت لطف : «هر چه باداباد را »

برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

کــــــــــــاش میدانستی قـدر اشک هایم را

کاش عشقم را و تنها آرزویم را می شنیدی

کــــــــــــاش تعداد اشکهایم را می شمردی

تــــا دریابی عشق کیلویی است یا دانه ایی!

عشق نـــــــــــــه کیلویی است و نه دانه ای.

عشق نـــــــــــــــــــه منطقی است و نه عقلی.

عاشق تنـــــــها میداند عشق از جنس چیست؟

و من خوب میدانم عشق از قلب است، عشق احساس است

کــــــــــــــــاش یک بار هم مرا درک می کردی ای عشق!

من معتقدم که هر کسی در زندگی یکبار عاشق می شود

ولی چگونه می توان دریافت که کدامین احساس عشق است و کدامین هوس؟!

تنها عشقی را می توان پاک دریافت که به کمک آن به پروردگار جهانیان نزدیک شد

پس ملاک عشق نزدیکی به خداست نه دوری

پس اگر با عشق از خدا دور شدی دریاب که هوسی بیش نیست.



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

گفت دوستت دارم و آهسته رفت

گفت عشقم بودی و آهسته رفت

عمر من بودی چه کردی با دلم

گفت عمرم بودی و آهسته رفت

شور تو باقی بماند در دلم

گفت هستم تا ابد ، آهسته رفت !

باورش سخت است که این مهرآفرین

با همه دردم مرا تنها نمود ، آهسته رفت

 

او که نامش ماندگار ، عشقش هزار ،

او که رویایش همیشه برقرار


با هــزارن آرمان و آرزو ، آهسته رفت


زندگی بال و پرت را میزنم !

زندگی روزی رگ خود میزنم !

زندگی از من چه میخواهی بگو !!!

 

آنکه روزی داده بودی ، عاقبت آهسته رفت !

من که مهرم را به پایش ریختم

من صداقت ریختم

من محبت ، من غرورم را به دار آویختم !


پس چه میگویند ؟ که گر مهری کنی مهرت دهند !

کو ؟ کو که گوید ؟ از محبت خارها گل میشوند ؟

او که روز زادنش مجنون نبود

او به چشم دیگران مظنون نبود

همچو مجنوند هزارانش چو من

تا به دست روزگار ، خل میشوند !


بر دلم زخمی زدی

ای کاش خنجر می زدی

ای کاش این شعر مرا

یا نه ، افکار مرا یا که از سر تا به پا ، جان مرا

 

آری تو آتش میزدی ! ! !


خواند این شعر مرا سر در گریبانش سپرد

خم به ابرو و

تبسم بر لبش

از پیش من ، آهسته رفت ! ! !



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

گاهی باید نباشی!تا بفهمی نبودنت برا کی مهمه!

 


انوقته که میفهمی باید همیشه با کی باشی؟؟؟!!!

kiansoh



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 

رفتن

 

می خواهیم برویم

باید برویم

که رفتن تمام غایت و مقصد ما است.

و رفتن را برای ما رقم زده اند.

رفتن تنها چاره و تنها چیزی است که در دست ما بر می آید.

و این تمام غایت خلقتمان است.

می رویم چون اگر بمانیم مرده ایم

می رویم چون اگر نرویم هیچ کسی رفتن را نمی فهمد و هیچ کس راه نمی افتد.

می رویم

چون خدا خودش گفته مسافر مقصد من راهش هموار است و مقصدش نزدیک.



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : سعید کرد       

 
نه !

 

کاری به کار عشق ندارم

من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا هر چیز و هر کس

که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد

از تو دریغ میکند

پس با همه وجودم خود را زدم به مردن

تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد

این شعر را هم نا گفته میگذارم ....

تا روزگار بو نبرد ....

گفتم که ...

کاری به کار عشق ندارم !

قیصر امین پور

روزگار
 
 



 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق تلخ سعید و پروین و آدرس saeed-kord.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content